براه . [ ب ُ ] (ص ) با زیب و نیکویی . (صحاح الفرس ). زیب و نیکویی بود بمردم و غیره . (لغت نامه ٔ اوبهی ). مناسب . نیکو. (فرهنگ لغات شاهنامه ) :
رای ملک خویش کن شاها که نیست
ملک را بی تو نکویی و براه .
کارزرگر بزر شود به براه
زر بزرگر سپار و کار بخواه .
لاجرم کرد عروسی ز مدیحت جلوه
که به از حور بهشت است گه فر و براه .
و رجوع به بَراه شود.