بخودی خود. [ ب ِ خوَ / خ ُ ی ِ خوَدْ / خُدْ ] (ق مرکب ) بنفسه و بشخصه . بتنهایی . تنها. (از ناظم الاطباء). بنفسه . بذاته . (از آنندراج ). بی محرکی و باعثی دیگر. اتوماتیکمان . (یادداشت مؤلف ): مباشرة؛ بخودی خود بکاری قیام کردن . استبداد؛ بخودی خود بکار ایستادن . (تاج المصادر بیهقی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.