بجوشیدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) (از: ب + جوشیدن ) بجوش آمدن . جوشیدن . || انبوه شدن لشکر. گرد شدن . فراهم آمدن سپاهیان یا حشرات به انبوهی :
بجوشید لشکر چو مور و ملخ
کشیدند از کوه تا کوه نخ .
- بجوشیدن دل ؛ غثیان . (زمخشری ). و رجوع به جوشیدن شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بجوشیدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) (از: ب + جوشیدن ) بجوش آمدن . جوشیدن . || انبوه شدن لشکر. گرد شدن . فراهم آمدن سپاهیان یا حشرات به انبوهی :
بجوشید لشکر چو مور و ملخ
کشیدند از کوه تا کوه نخ .