بجوال رفتن . [ ب ِ ج َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) داخل جوال شدن . || کنایه از دغا و فریب خوردن باشد. (آنندراج ) :
تایکی ریش گاو باشد کس
چند چون ابلهان روم به جوال .
- با سگ بجوال رفتن ؛ کنایه از دست و پنجه نرم کردن است با مردم ناباب .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بجوال رفتن . [ ب ِ ج َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) داخل جوال شدن . || کنایه از دغا و فریب خوردن باشد. (آنندراج ) :
تایکی ریش گاو باشد کس
چند چون ابلهان روم به جوال .