باشتاب . [ ش ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) شتاب کننده . عجول . باعجله :
کسی را که مغزش بود باشتاب
فراوان سخن باشد و دیریاب .
گر او جنک سازد نسازیم جنگ
که او باشتابست و ما با درنگ .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باشتاب . [ ش ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) شتاب کننده . عجول . باعجله :
کسی را که مغزش بود باشتاب
فراوان سخن باشد و دیریاب .