بازپس شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عقب نشستن . بدنبال رفتن . پس رفتن . عقب رفتن . سپس ماندن . خُنوس . (ترجمان القرآن ) (دهار) (منتهی الارب ). تأخر. (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) :
نیاطوس چون دید بنداخت نان
از آشفتگی بازپس شد ز خوان .
بازپس شد کنیز حورنژاد
در یکتا به لعل یکتا داد.
|| بعقب رفتن . بازگشتن . دیگربار به چیزی پرداختن : آنگاه این باب پیش گیرم و بازپس شوم و کارهای سخت شگفت برانم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 362).
من نه بباد آمدم اول نفس
تا بهمان باد شوم بازپس .
چون بخاقان رسیده شد خبرش
بازپس شد نداد درد سرش .
گر بشنود کسی که تو پهلوی کعبه ای
حج ناگزارده شود از کعبه بازپس .
و رجوع به بازپس گردیدن شود.