باارز. [ اَ ] (ص مرکب ) پرقیمت . گرانبها. ارجمند :
یکی را ز گردنکشان مرز داد
سپه را همه چیز باارز داد.
ورا زود سالار لشکر کنیم
بدین مرز باارز مهتر کنیم .
برین مرز باارز آتش بریخت
همه خاک غم بر دلیران ببیخت .
پس او نبرده فرامرز بود
که با فر و با برز و باارز بود.
بدین مرز باارز یار توام
بهر نیک و بد دستیار توام .