اکل . [ اَ ] (ع مص ) خوردن چیزی را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کندن . (از اقرب الموارد). || معدوم ساختن چیزی را. در حدیث است : الحسد یاکل الایمان کما تأکل النار الحطب . (ناظم الاطباء). نابود ساختن . (از اقرب الموارد). نابود ساختن آتش هیزم را. (از اقرب الموارد). || فتح کردن و غالب شدن . گفتار حضرت (ص ) است : امرت بقریة تأکل القری ؛ مأمور شدم به قریه ای که اهل آن قریه فتح می کنند و غالب می شوند قریه ها را. (ناظم الاطباء). || حدیث یاکل الاحادیث ؛ این سخن بهتر از سخنهای دیگر است . (ناظم الاطباء). || خوردن غذا: اکل و شرب ؛ خوردن و آشامیدن . (ناظم الاطباء).
- اکل از قفا ؛ بطریق غیرمعمول و غیرمستقیم کاری را انجام دادن . امری را از راه دور و غیرمنطقی وارد شدن .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.