اکباب . [ اِ ] (ع مص ) پیش کسی آمدن و اقبال نمودن و لازم گرفتن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اقبال بر کاری . (المصادر زوزنی ). روی آوردن و لازم گرفتن درس و مانند آن را. (از اقرب الموارد). || خمیدن و میل کردن بسوی کسی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || نگون بر روی افتادن . گویند: اکب علی الامر. قوله تعالی : افمن یمشی مکباً علی وجهه اهدی . (قرآن 22/67) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نگون افتادن . به رو افتادن . (از غیاث اللغات ). به روی افتادن . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 18). (المصادرزوزنی ). || بر روی افکندن . (ناظم الاطباء)(از غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.