اوکع. [ اَ ک َ ] (ع ص ) مردی که انگشت ابهام پایش بر سبابه برنشسته باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنکه انگشت سترگ پای وی بر دیگر افتاده باشد. (تاج المصادر بیهقی ). || مرد دراز و مرد فرومایه ٔ گول . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مرد دراز و احمق و گاه میگویند: عبد اوکع؛ یعنی لئیم . (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.