انگارده . [ اَ / اِ دَ / دِ ] (ن مف ) پنداشته . تصورکرده . (فرهنگ سروری ). پنداشته . تصورشده . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) افسانه و سرگذشت . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا).
- انگارده خر ؛ خریدار افسانه :
خواست کز پیش درم بگذرد از بیخبری
چون چنان دید شد از غم دل من زیر و زبر
بانگ برداشتم از غایت نومیدی عشق
گفتم ای عشوه فروشنده ٔ انگارده خر.
|| افسانه گو. (ناظم الاطباء).