اندمال . [ اِ دِ ] (ع مص ) به شدن و نیکو گردیدن ریش . (ناظم الاطباء). به شدن زخم و جراحت . (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). به شدن . بهبود یافتن (زخم ). سر بهم آوردن (جراحت ). (فرهنگ فارسی معین ). بهتر شدن خستگی و ریش . مندمل شدن قرحه . جوش خوردن . (یادداشت مؤلف )؛ اندمل الجرح ؛ به شد و نیکو گردید. (منتهی الارب ). || (اِمص )بهبود. سربهم آوردگی . (فرهنگ فارسی معین ) : سلطان را خود از صدمه ای که بر رخسار بخت او لطمه ای بود هنوز هیچ اندمال حاصل نشده . (جهانگشای جوینی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.