انخراع . [ اِ خ ِ ] (ع مص ) برکنده شدن و برآمدن از جای . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). از جای بیامدن . کتف . (تاج المصادر بیهقی ). انخلاع . (از اقرب الموارد)). || شکسته گردیدن و ضعیف شدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکسته و ضعیف شدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || شکافته شدن نیزه و پاره پاره گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شکافته شدن . (تاج المصادر بیهقی ).شکافته و پاره پاره شدن . (از اقرب الموارد). یقال : انخرعت القناة. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.