انجزام . [ اِ ج ِ ] (ع مص ) ساکن گردیدن حرف و یا افتادن آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ساکن گردانیدن [ کذا ] یا افتادن حرف . (آنندراج ). ساکن شدن . (از اقرب الموارد). بجزم شدن حرف . (تاج المصادر بیهقی ). || شکسته گردیدن استخوان . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انکسار عظم . شکسته شدن استخوان . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.