انجراد. [ اِ ج ِ ] (ع مص ) برهنه گردیدن . || دراز گردیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || انجرد فی السیر؛ ای مضی فیه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گذشتن درسیر. (یادداشت مؤلف ). بگذشتن در رفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || کوتاه و تنک موی شدن . (آنندراج ). کوتاه و تنک موی گردیدن اسب . || دراز و طویل گشتن سیل . || سوده گردیدن جامه . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). کهنه شدن جامه . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.