انتقاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خار از پای برآوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (از اقرب الموارد). خار از تن بیرون کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || بر نگین نقش کردن فرمودن نقاش را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فرمان دادن بنقاش که در نگین نقش زند. (از اقرب الموارد). || پای بر زمین زدن شتر که در آن خار درآمده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پای بر زمین زدن شتر بخاطر چیزی که در آن داخل شده است . (از اقرب الموارد). و منه قولهم لطمه لطمة المنتقش . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بیرون آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). استخراج . (از اقرب الموارد) : و یعتقدون أن نفس الاَّدمی تبقی ان کانت عارفة باﷲ و بملائکته منقشة بالحقایق ، و لها درجة انتقاش الحقایق . (حکمت اشراق ص 270). || برگزیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ازمعنی اول استعاره شده است برای توبه و جبران گناه چنانکه در قول حریری است : «هلکت یا مسکین او تنتقش ». || تمام حق خود را از کسی گرفتن . || برای خود خدمتکاری گرفتن . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.