انتطاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نطاق پوشیدن زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نطاق درپوشیدن زن . (تاج المصادر بیهقی ): انتطقت المراة؛ نطاق پوشید آن زن . (ناظم الاطباء). کمر بر میان بستن مرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چیزی بر میان بستن . (تاج المصادر بیهقی ). کمر بستن . (مصادر زوزنی ): انتطق فلان ؛ کمر بر میان بست فلان . (ناظم الاطباء). || حرف راندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تکلم . (از اقرب الموارد): انتطق انتطاقاً؛ سخن راند و تکلم کرد. (ناظم الاطباء).
- امثال :
من یطل هَن ابیه ینتطق به ؛ یعنی آنکه فرزندان پدرش بسیار باشند توانا و زورآورتر باشد بآنها. و کذا: من یطل ذیله ینتطق به ؛ یعنی هرکه را دامن فراخ باشد می تواند بجای دیگر گذارد آنرا،و هو من النطاق او النطق . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || یاری خواستن : انتطق بقومه ؛ اعتضد بهم . || احاطه شدن زمینی به کوهها مانند کمربند. || کشیدن اسب را. (از اقرب الموارد). جنیبت بر دست گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.