انتبار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آبله کردن دست و آماسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آبله زدن دست ، عمر گفت : «ایاکم و التخلل بالقصب فان الفم ینتبر منه ». (از اقرب الموارد). || بر منبر شدن خطیب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بر بالای منبر رفتن خطیب و واعظ. || تورم زخم و بلند شدن جای آن . (از اقرب الموارد) . || بازماندن از کار: انتبر عن الامر؛ بازماند از آن . (منتهی الأرب ، ذیل «ت ب ر» از باب انفعال ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.