انتباذ. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) افشاردن . || یک سو شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بیک سو شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). اعتزال و تنحی ، گویند انتبذ الی ناحیة و همچنین انتبذ مکاناً؛ یعنی آنجا را عزلتگاهی دور برای خود ساخت . (از اقرب الموارد). گوشه گرفتن . گوشه گیری کردن . || کرانه گزیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تنحی از قوم . (از اقرب الموارد). || بر خود پیچیدن هر دو قوم در جنگ . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). تحیز هر دو گروه در جنگ . (ازاقرب الموارد). || نبیذ ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نبیذ افکندن : انتبذالتمر او الزبیب ؛ صار نبیذاً. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.