انباخ . [ اِم ْ ] (ع مص ) در زمین نبخاء تخم کاشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در زمین نبخاء یعنی زمین سخت و بلند تخم کاشتن . (آنندراج ). || بیخ بردی خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) . نبخ (ریشه ٔ بردی که در قحط خورند) خوردن . (از اقرب الموارد). || خمیر خاسته و ترش ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خمیر فاسد و ترش ساختن . (از ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.