امصار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مصر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شهرهای کلان . (آنندراج ). شهرها : مفارقت دیار و امصار کرمان و قطع طمع از آن حدود تکلیف کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). دست نهب و ارهاق و هدم و احراق بر دیار و امصار او دراز کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). مشاعل شریعت در آن دیار و امصار برافروخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || امصار ج ِ مصر در دیگر معانی آن نیز هست . رجوع به مصر شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.