امد. [ اَ م َ ] (ع اِ) غایت . (اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین ). غایت و منتها. (ناظم الاطباء). غایت مدت . (آنندراج ). نهایت . (فرهنگ فارسی معین ) (آنندراج ). فرجام . پایان . (فرهنگ فارسی معین ). پایان کار. (ترجمان علامه ترتیب عادل ). امد مأمود؛ غایت منتهی الیه . (ناظم الاطباء). ج ، آماد. (ناظم الاطباء). || اجل . (فرهنگ فارسی معین ). نهایت عمر. (آنندراج ). گویند: ما امدک ؛ چند است عمر تو. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : جنتمور را به اقرب امد و قلت عدد مثل این بندگیها بتقدیم رسانید. (تاریخ جهانگشای جوینی ). || دورترین جای . (آنندراج ). ج ، آماد. || خشم . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). غضب . (اقرب الموارد) (آنندراج ) .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.