افتراس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شکار افکندن و شکستن و کوفتن استخوان گردن شکار را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). صید کردن شیر شکار خود را و شکستن گردن آن را. (از اقرب الموارد). و گویند این فعل گفته نمی شود مگر در شیر. (ناظم الاطباء). «و قیل لایقال الافتراس الا فی الاسد و یقال اکل الذئب الشاة». (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فَرس . (المصادر زوزنی ). دریدن . شکار کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || کشتن . (آنندراج ) (از منتخب بنقل غیاث اللغات ). || بنشان دریافتن چیزی را. || سوار شدن . (آنندراج ) (از منتخب بنقل غیاث اللغات ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.