افاخة. [ اِ خ َ ] (ع مص ) تیز دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چون واوی باشد، تیز دادن . (ناظم الاطباء). باد دادن : افاخ الرجل افاخة؛ خرجت منه ریح . (از اقرب الموارد). باد رها کردن . (المصادر زوزنی ). گند کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تیز دادن یا پلیدی کردن با اخراج ریح . (از منتهی الارب ). || یقال : افخ عنا من الظهیره ؛ یعنی باش و سرد بکن گرما را. (منتهی الارب ). || پشیمان شدن مرد. || بازداشتن چیزی را از کسی و رد کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.