اغداد. [ اِ ] (ع مص ) خشم گرفتن . یقال : «اغدّ علیه اغداداً». (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خشمگین شدن . (آنندراج ). از خشم برآماسیدن چنانکه گویی شتری است که دارای غده است : اغدّ فلان علی فلان ؛ انتفخ من الغضب کانه بعیر به غدة فهو مغد. تقول : «مالی اراک مغداً». (از اقرب الموارد). خشم گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || طاعون زده گردیدن شتران . یقال : «اغدت الابل ». معروفاً و مجهولاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || خداوند شتران طاعون زده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || غده کردن شتران قوم . غده یافتن شتران . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.