اغتلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تشنه گردیدن . || سیر نخوردن گوسپند آب را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سیراب ناشدن شتر: اغتل البعیر؛ لم یقض ریه . غلّة. (از اقرب الموارد). || شراب خوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوشیدن شراب : اغتل الشراب ؛ شربه . (از اقرب الموارد). || جامه پوشیدن زیر جامه ٔ دیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لباسی زیر لباس دیگر پوشیدن : اغتل الثوب ؛ لبسه تحت الثیاب . (از اقرب الموارد). || غلل زده گردیدن گوسپند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیماری غَلَل و غَلالَة پیدا کردن گوسفند: اغتل الغنم ؛ اخذها داء الغلل و الغلالة. (از اقرب الموارد). || غالیه مالیدن خود را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خوشبوی ساختن با غالیه : اغتل فلان بالغالیه ؛ تطیب بها. (از اقرب الموارد). || برگرفتن غلات مزرعه را: اغتل الضیعة؛ اخذ غلتها. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.