اعوال .[ اِع ْ ] (ع مص ) بسیارعیال گردیدن : اعول فلان اِعوالاً، کذا اعیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسیارعیال گردیدن . (آنندراج ). بسیار عیال شدن . اِعالَه . اِعیال . (از اقرب الموارد). || بلند کردن آواز را در گریه و بانگ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). به آواز بلند گریستن و نالیدن . (از اقرب الموارد). گریستن به آواز. (تاج المصادر بیهقی ). || ناز کردن و بار بر کسی نهادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناز کردن و بار نهادن . (آنندراج ).ناز کردن و حمل نهادن : اعول علیه ؛ ادل دالة و حمل . (از اقرب الموارد). || حریص گشتن : اعول فلان کذا اعال و اعیل . (منتهی الارب ). حریص گشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حریص شدن . (تاج المصادر بیهقی ). حریص گردیدن . (از اقرب الموارد). || بانگ کردن کمان . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). آواز کردن کمان . (از اقرب الموارد). || نیازمندو درویش گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فقیر شدن : اعال الرجل اعالة؛ افتفر. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.