اعمال . [ اِ ] (ع مص ) کار فرمودن . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). کار فرمودن و در کار آوردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بر کار داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بکار واداشتن . (از اقرب الموارد). در کار آوردن . (منتهی الارب ). || کار بستن . (المصادرزوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || کردن به رأی و دانش خویش . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || در اصطلاح عبارت است از اضطراب در عمل و آن ابلغ است از خود عمل . (از تعریفات جرجانی ). || (اِمص ) کارفرمودگی . عمل کردگی . (ناظم الاطباء).
- اعمال غرض ؛ بکار بردن غرض . (یادداشت بخط مؤلف ).
- اعمال نفوذ ؛ بکار بردن قدرت و نفوذ. توصیه کردن .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.