اعفک . [اَ ف َ ] (ع ص ) سخت گول . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). احمق . (تاج المصادر بیهقی ): اعفک و انوک ؛ بغایت احمق . (یادداشت بخط مؤلف ). || مرد چپه دست . || نادرست کار. || آنکه بر یکی سخن نپاید و هر کاری را که شروع نماید ناتمام گذارد ودر دیگری درآید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). متلون که بر یک سخن نپاید. آنکه هر کار آغازیده را ناتمام گذارد و کار دیگر پیش گیرد. (یادداشت بخط مؤلف ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.