اعصام . [ اِ ] (ع مص ) گرفتن دامن کسی را: اعصم بفلان اعصاماً؛ گرفت دامن وی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). متمسک و ملازم شدن کسی را. (از اقرب الموارد). چنگ درزدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || گرفتن یال اسب را: اعصم بالفرس ؛ گرفت یال اسب را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یال اسب گرفتن : اعصم بالفرس ؛ امسک بعُرفه . (از اقرب الموارد). || به رسن شتر دست زدن و استوار گرفتن : اعصم بالبعیر؛ به رسن شتر دست زد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به ریسمان شتر دست زدن : اعصم بالبعیر؛ امسک بحبل من حباله . (از اقرب الموارد). || عصام ساختن جهت مشک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بند و دوال ساختن جهت مشک و آنرا بدان بستن . (از اقرب الموارد). || قرار و ثبات ناگرفتن بر اسب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). قرار ناگرفتن بر ستور. (از اقرب الموارد). || بعصام بستن مشک . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). با بند مشک بستن مشک را. (از اقرب الموارد). || بر رحل یا زین چیزی ساختن که راکب دست بر وی زند تا نیفتد و دست در آن زدن از خوف افتادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دست بچیزی زدن و آنرا گرفتن از خوف آن که او را بر زمین افکند. (از اقرب الموارد). || ملازم یار و رفیق خود بودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ملازم گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || پناه آوردن و امتناع کردن از بدی : اعصم من الشر؛ التجاء و امتنع. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.