اعراس . [ اَ ] (ع اِ) ج ِعِرس ، بمعنی زن باشوی و مرد بازن و شیر ماده یا نر.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ِ عِرس ، بمعنی زن شوهردار و شوهر زن و شیر. (از اقرب الموارد).رجوع به عِرس شود. || ج ِ عَرس ، بمعنی ستونی که در میان خیمه است و رسن و شتربچه ٔ خردسال و جزآن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عَرس شود. || ج ِ عُرس ، بمعنی شتربچه ٔ خردسال و ستون میان خیمه و ولیمه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عُرس شود. || ج ِ عُرُس ، بمعنی ولیمه و مهمانی عروسی . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به عُرُس شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.