اعراج . [ اِ ] (ع مص ) دادن کسی را گله ٔ شتران . (منتهی الارب ). گله ٔ شتران بکسی دادن . (ناظم الاطباء). گله ٔ شتران بکسی بخشیدن . یقال : اعرج فلاناً اعراجاً؛ داد اورا گله ٔ شتران . || مالک شتران لنگان گردیدن . (منتهی الارب ). مالک شتران لنگ گردیدن . (ناظم الاطباء). دارا شدن گله ٔ شتران را. (از اقرب الموارد). مالک شتران لنگ گردانیدن . [ کذا ] . (آنندراج ). || به وقت غروب درآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بهنگام غایب شدن خورشید وارد شدن . (از اقرب الموارد). || لنگ گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سخت لنگ گردانیدن خدا کسی را. (از اقرب الموارد). و منه : اعرجه اﷲ؛ دعای بد است .(منتهی الارب ). لنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). و درنفرین و دعای بد گویند: اعرجه اﷲ. (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.