اعتلاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کشتی گرفتن و کارزار نمودن آغاز کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). با یکدیگر بیاویختن و کشتی گرفتن . (المصادر زوزنی ). کشتی گرفتن و بقتال پرداختن قوم . (از اقرب الموارد): اعتلجوا؛ کشتی گرفتند و... (منتهی الارب ). با یکدیگر بیاویختن در جستن و گرفتن و آنچه بدان ماند. (تاج المصادربیهقی ). || دراز شدن گیاه زمین و بالیدن .(از منتهی الارب ) (آنندراج ). دراز شدن گیاه زمین . (ناظم الاطباء). بلند شدن گیاه زمین . (از اقرب الموارد): اعتلجت الارض ؛ یعنی دراز شد گیاه آن و بالید. (منتهی الارب ). || طپانچه زدن موج و بحرکت آمدن امواج . (ناظم الاطباء). بتلاطم آمدن موج . و بهمین معنی است : اعتلج الهم فی صدره . (از اقرب الموارد). اعتلجت الامواج ؛ طپانچه زد و بحرکت آمد. (منتهی الارب ). سخت جنبان شدن موج دریا. (تاج المصادر بیهقی ). || با همدیگر جنگ و پیکار کردن وحوش . و بهمین معنی است : اعتلجت الا طعمة فی جوفه . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.