اعانة.[ اِ ن َ ] (ع مص ) نزدیک شتر آمدن به اعانه . (منتهی الارب ). نزدیک شتر آمدن برای اعانت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اعانه ٔ ابل و جز آن ؛ پیش چشم کردن آن تا آن را بچشم ببیند یا دست بر بالای چشم داشتن چنانکه عادت نگریستن است برای دیدن کسی یا چیزی . (از متن اللغة). || بچشمه رسانیدن آب را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رسانیدن چشمه ها به زمین آبدار یا زه آب . (از متن اللغة). و در این معنی بی اعلال هم آمده است . رجوع به اِعیان شود . || یاری دادن . یقال : رب اَعنی و لاتُعِن ْ علی . (منتهی الارب ). یاری دادن . (ناظم الاطباء). یاری کردن . (ترجمان تهذیب عادل ص 15).
- اعانه ٔ کسی بودن ؛ یاور و پشتیبان کار وی بودن .
|| اعانه ٔ کسی از دیگری ؛ رهایی دادن وی را. (از اقرب الموارد) .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.