اظفار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ظُفر. ناخنها. (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). ج ِ ظُفر و ظُفُر و ظِفر و ظَفر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغة). ج ِ ظُفر. (ترجمان ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (زوزنی ): الاّ انثنیت و فی اظفارک الظفر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 122). || کسر اظفاره فی فلان ؛ غیبت کرد وی را. (از ذیل اقرب الموارد) (از کامل مبرد ص 60). || ج ِ ظَفَر. فیروزیها. (آنندراج ). و رجوع به اظافر و اظافیر و ظفر شود. || کنه های بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) . کبارالقردان . (منتهی الارب ) (متن اللغة). || اظفار جامه ؛ آنچه از آن درهم شکند و بصورت شکن زره درآید. (از اقرب الموارد). آنچه از پوست بشکند و بصورت شکن زره درآید. (از متن اللغة).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.