اطم . [ اَ طَ ] (ع مص ) خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || منضم گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). انضمام . (از ذیل اقرب الموارد). || مبتلا شدن بعلت اُطام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مبتلا گشتن انسان و شتر به بیماری اطام که حبس بول و پشگل است از درد. (از ذیل اقرب الموارد). || گزیدن چنانکه دست خود را. (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.