اطفال . [ اِ ] (ع مص ) بابچه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). دارای بچه ٔ خرد شدن . (از اقرب الموارد). اطفال زن و جانور ماده ؛ کودک نوزاد نهادن . (از متن اللغة). || به شبانگاه درآمدن . (منتهی الارب ).در شبانگاه درآمدن . (ناظم الاطباء). در طَفَل درآمدن ، و طفل بمعنی تاریکی است . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). اطفال قوم ؛ داخل شدن آنان در طَفَل . (از متن اللغة). رجوع به طَفَل شود. || سرخ گردیدن آفتاب نزدیک غروب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اطفال شمس ؛ سرخ شدن آن نزدیک غروب . (از اقرب الموارد).نزدیک شدن خورشید به غروب . || اطفال سخن ؛اندیشیدن آن را. تدبر کردن در آن . (از متن اللغة).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.