اطباخ . [ اِطْ طِ ] (ع مص ) پخته گردیدن ، یقال : طبخه فاطبخ . (منتهی الارب ). پخته گردیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در لسان العرب چنین است :طَبخ َ القِدر و اللحم ... و اطبخه (و این اخیر از سیبویه است ) فانطبخ و اطبخ ؛ ای اتخذ طبیخاً. و در متن اللغة آمده است : اطباخ برای مطاوعه است چون انطباخ . || پختنی ساختن برای خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اطباخ مرد؛ برای خود بخصوص پختنی ساختن . (از اقرب الموارد). و صاحب لسان آرد: اطباخ مخصوص است به کسی که برای خود طبخ کند و طبخ عام است برای خود و برای دیگری جز خود. پختنی ساختن . (تاج المصادر بیهقی ). || اطباخ گوشت ؛ پختن آنرا. (از اقرب الموارد). طبخ کردن . (از متن اللغة). بریان کردن و دیگ برنهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و صاحب لسان آرد: اطباخ هم بریان کردن است و هم در دیگ پختن .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.