اطاعة. [ اِ ع َ ] (ع مص ) منقاد شدن به کسی . (از اقرب الموارد). فرمانبرداری کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). طاعت . (اقرب الموارد). رجوع به اطاعت و اطاعه شود. || رسیدن میوه ٔ درخت . (از اقرب الموارد). رسانیدن درخت میوه را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رسیده شدن میوه ٔ درخت . (آنندراج ). || آماده شدن میوه برای چیدن . (از اقرب الموارد). حاضر گردیدن میوه برای چیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فراخ شدن علف چراگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فراخ شدن چراگاه . (تاج المصادر بیهقی ). اطاعت چراگاه برای کسی ؛ وسعت یافتن آن و آماده شدن برای چراندن هرچه بخواهد. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.