اصمقرار. [ اِ م ِ ] (ع مص ) اصمقرار لبن ؛ سخت ترش شدن شیر.(از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). اصقرار. (قطر المحیط). نیک ترش گردیدن شیر. (ناظم الاطباء). || اصمقرار شمس ؛ برافروخته شدن خورشید. اتقاد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). سخت گرم شدن آفتاب و روز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.