اصلال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صل ّ. (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (دهار). ج ِ صل ّ، مار یا مار باریک زردرنگ یا مار خرد که فسون نپذیرد. || شمشیر بران . (از قطر المحیط) (آنندراج ). || ج ِ صل ، بمعنی باران پراکنده ٔ اندک . || مثل . || قرن . || درخت . || داهیه . و گویند: انه لصل اصلال ؛ یعنی داهیه ٔ خبیث منکری است در خصومت و جز آن . (از قطر المحیط).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.