اصر. [ اَ ] (ع مص ) شکستن . (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). اصر چیزی ؛ شکستن آنرا. (از اقرب الموارد). || مایل کردن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). میل دادن . (آنندراج ).اصر کسی بر دیگری ؛ مایل گردانیدن او را نسبت به دیگری . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || اصار ساختن برای خیمه . (منتهی الارب ). اصار ساختن برای خانه . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به اِصار شود. || بازداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ناظم الاطباء). اصر کسی را؛ حبس کردن او را. (قطر المحیط).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.