اصر. [ اَ ] (ع اِ) اِصْر. اُصْر. عهد. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (آنندراج ). پیمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زنهار. (مهذب الاسماء) : و اخذتم علی ذلکم اصری . (قرآن 81/3)؛ و عهد من بستدید بر آن . || بار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گرانی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 12) (مهذب الاسماء). سنگینی . ثقل .(از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || بار گران : و لاتحمل علینا اصراً. (قرآن 286/2)؛ و بار مکن بر ما بار گرانی را. و یضع عنهم اصرهم . (قرآن 157/7)؛ و فرومی نهد از ایشان بار گرانشان را. اصار. (قطر المحیط). رجوع به اصار شود. || گناه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). ذنب . و اصل آن ثقیل است . (قطر المحیط). ذنب . (اقرب الموارد). ج ، آصار. (مهذب الاسماء). ج ، آصار، اِصران . (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.