اشکاء. [ اِ ] (ع مص ) اشکاء کسی را؛ پذیرفتن شکایت وی را. || کسی را شاکی یافتن . (اقرب الموارد). || به گله آوردن و افزودن اذیت و گله ٔ کسی را. (منتهی الارب ). افزودن بر اذیت و شکایت کسی . (اقرب الموارد). به گله آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). به شکایت آوردن . (زوزنی ). || دور کردن گله و اذیت کسی . (منتهی الارب ). گله زایل کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر). از اضداد است . (اقرب الموارد). || بیمار یافتن کسی را. (منتهی الارب ) . || گرفتن چیزی از دیگری برای کسی جهت خشنود کردن وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شاخ برآوردن درخت . یقال : اشکأت الشجرة بغصونها؛ ای اخرجتها. (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.