اشتمال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در خود پیچیدن جامه را. (منتهی الارب ). جامه را در خود پیچیدن و آن را به دور تمام بدن بستن چنانکه دست از آن خارج نشود و آن اشتمال صماء است . (از اقرب الموارد). || اشتمال امری بر کسی یا چیزی ؛ احاطه کردن امر او را. (از اقرب الموارد). دراز گرفت او را و احاطه نمود. (منتهی الارب ) . فراگرفتن . (غیاث ). شامل بودن و فراگرفتن و دارا بودن . (فرهنگ نظام ). || اشتمال مردی ؛ شتابیدن او. (از اقرب الموارد). اشتمل الرجل ؛بشتافت . (منتهی الارب ). || اشتمال بر شمشیر؛ زیر جامه ٔ خود کردن آنرا. (منتهی الارب ). || اشتمال در حاجت ؛ آماده ٔ آن شدن . || اشتمال بر فلان ؛ او را حفظ کردن . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.