اسلیخ . [ اِ ] (ع اِ) اسلیح . گیاهی است . (منتهی الارب ) . نوعی درخت . (ربنجنی ).لیرون . طفشون . بلیخاء. ابن البیطار گوید: اسلیخ ، بقول ابوحنیفه گیاهی است درازقصب ، در رنگ آن زردی است ومنبت وی ریگستان است و آن شبیه بجرجیرغافقی است و اسلیخ همان لیرون است که صباغان بکار برند و آن نباتی است معروف . چون برگ آن در سنگهای تفسیده بپزند و بدان ضماد کنند اورام بلغمیة را نرم و تحلیل کند. و چون در آب پخته شود و با آرد جو بیاشورند و ضماد کنند حمرة را نفع کند، و آن محلل و منضج است . نوعی از آن بری است ، برگ آن بسیار کوچکتر از برگ قسم اول است و دارای ساقه ایست پرشاخه که بروی زمین کشیده شود و رنگ آن خاکستری است و در اطراف شاخه ها غلاف های بسیاری است که بر روی یکدیگر قرار دارند، و شبیه بغلافهای بنج ولی کوتاهتر و نرمتر است ،در داخل آنها بزرهای بسیار باریک و سیاه رنگ است و دارای ریشه هایی است بضخامت یک انگشت ، رنگ آن بین سرخی و زردی است ، بسیار تندطعم و زبانگز است و در ریگستان و بیاض کوهها روید و در لاطینی ریبال نامند، و چون آنرا بکوبند و بیاشامند درد جوف را مداوا کند و بادها بیرون کند و قولنج ریحی را نفع دهد و گزیدگی عقرب و سموم قاتله را سود دهد.(ابن البیطار چ مصر ج 1 ص 27). و رجوع به اسلنج شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.