اسفیدار. [ اِ ] (اِ مرکب ) مخفف اسفیددار است که درخت پده باشد و بعربی غرب خوانند و بعضی گویند نوعی از پده است . (برهان ). درختی است که در جنگلهای ایران یافت میشود و در نجاری بکار میرود،آنرا در لاهیجان و در سنگر «سفیدپلت » و در ساری و اشرف و رامیان و علی آباد اسپیدار، اسفیدار و سپیدار و در لاهیجان نیز آق کرنک نامند. غَرَب . (فهرست مخزن الادویة). اسپیدار. (مؤید الفضلاء). سپیدار. سفیدار: العیثام ؛ درخت اسفیدار. (ملخص اللغات حسن خطیب ). رجوع به اسپیدار و سفیدار شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.