اسحات .[ اِ ] (ع مص ) حرام ورزیدن : اسحت السحت ؛ حرام ورزید. (منتهی الارب ). || مال حرام کسب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اکتساب حرام کردن : اسحت فی تجارته ؛ کسب حرام کرد. (منتهی الارب ). || از بن برکندن . (تاج المصادر بیهقی ). از بیخ کندن : اسحت الشی َٔ؛ از بیخ برکند آنرا. (منتهی الارب ). || نیست کردن . (زوزنی ). || بد شدن : اسحتت تجارته ؛ بد شد تجارت او و حرام گردید. (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.