استطاله . [ اِ ت ِ ل َ ] (ع مص ) استطالت . دراز شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). دراز کشیدن . || درازی . طول . || تکبر کردن . (منتهی الارب ). گردن کشی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || دراز پنداشتن . طویل شمردن . || چندی از قومی کشتن زیاده از آنچه ایشان از قوم تو کشته اند: استطالوا علیهم ؛ کشتند بیشتر از آنکه آنها کشته بودند. (منتهی الارب ).
- استطاله دادن ؛ اطاله دادن . امتداد دادن .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.