استجازه . [ اِ ت ِ زَ ] (ع مص ) اجازت خواستن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (غیاث ). اذن خواستن . دستوری خواستن . رخصت طلبیدن . اجازت طلبیدن . || صله طلبیدن . (منتهی الارب ). عطا خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || جواز خواستن ، و آن آبی باشد که مواشی و زراعت را دهند. (منتهی الارب ). آب خواستن برای زمین یا چاروا. جواز خواستن و آبی باشدکه فرا چهارپای و کشت دهند. (تاج المصادر بیهقی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.